به عنوان یکی از تاثیرگذارترین آدمها توی حوزه اقامتگاه بومگردی باید با کیارش هم صحبت میکردم. کمی نگران بودم که آیا کیارش پیشنهاد صحبت تو پادکست رو قبول می کنه یا نه. به هر حال باید بهش زنگ میزدم. مقدمات صحبت رو تو ذهنم مرور کردم و تصمیم گرفتم زنگ بزنم.حالا مشکل دوم رو باید حل میکردم. پیدا کردن کیارش خیلی کار آسونی نیست. به قول خودش، مثل باد می مونه، هیچ جا بند نیست و از جایی به جای دیگه میره. موبایلی هم در کار نیست که بشه بهش زنگ زد. با خودم فکر کردم، اول به خونهاش زنگ میزنم و اگر پیداش نکردم تو لینکدین براش پیام میذارم. زنگ زدم، مریم همسر کیارش گوشی رو برداشت و بعد از احوال پرسیهای معمول، گفت با کیارش کار داری؟ و گوشی رو به کیارش داد.
مقدماتی که آماده کرده بودم رو برایش گفتم و موافقتش رو اعلام کرد. منتها گفت که مساله خیلی جنبهها داره و همینطور که کیارش نکاتی را که باید در گفتگو مطرح می کرد میگفت ، یادداشت برمیداشتم. در نهایت برای روز جمعه بعد ساعت ۹ صبح با هم قرار گذاشتیم. فقط می ماند محل و هماهنگی با محسن. با محسن فکر کردیم برای اینکه کیفیت صدا بهتر باشد، بریم خونه محسن اینا تو کرج، که کیارش هم مخالفتی نداشت.
صبح روز جمعه ۲۵ خرداد ساعت ۹ صبح با مسعود و اهورا رفتیم دنبال کیارش. تا رسیدن به خونه محسن و سیما، نزدیک به یک ساعت فرصت داشتیم. از هر دری صحبت شد، از مهاجرت تا ایده ارزیابی اقامتگاه های بومگردی که کیارش تو نشست ویژه نامه گیل گمش مطرح کرده بود. حدود ۱۰ رسیدیم خونه محسن و سیما. بعد یه چای و نشست کوتاه رفتیم برای آماده سازی ضبط. کیارش اما قبلش نکتهای رو گفت که دیگه مطمین شدم این ضبط از اونی که فکر میکردم سخت تر هست. در حین هماهنگی برای شروع مصاحبه، گفت که به جای تاریخچه میخواد از وضعیت حال بگه. از اونجایی که میدونستم اصرار خیلی فایدهای نداره گفتم اولش رو شروع کن ولی بعد ما برمیگردیم به تاریخچه. محسن اما اصرار داشت که بر محوریت تاریخچه پیش بریم. بعد از کمی بحث و تبادل نظر، کیارش باز بر حرف خودش اصرار کرد. در نهایت رفتیم برای ضبط که با وجود گرمای زیاد اتاق (چون برای سکوت باید کولر را خاموش می کردیم) دو ساعت و نیم طول کشید. این که در مصاحبه چهها گفتیم و شنیدیم را در پادکست بشنوید. در بین مصاحبه چند باری خواستم کیارش از پروژه میمند بگه اما خیلی در تله نیافتاد و همان مسیر ذهنی خودش را پیش برد. خلاصه دردسرتان ندهم که در یک هوای گرم و در تلاش برای پیش بردن روند ماجرای پادکست،عرق بر جانمان نشست. بالاخره بعد از نزدیک به سه ساعت کار تمام شد و ما گشنه و تشنه به طبقه پایین پناه بردیم.
من و محسن و کیارش، قبل از ضبط تو خونه محسن
کیارش اقتصادی
کیارش اقتصادی مرد پشت صحنهای است که ممکنه خیلیها نشناسنش، اما داستان خونههایی که با کیارش شروع شدن کم نیست. گفتن از کیارش سخته و باید با خودش معاشرت کنید تا بشناسیدش. کیارش معماری خوند و در سال 83 مسؤول پايگاه ميراث فرهنگي در روستاي ميمند کرمان شد. نگاه متفاوت کیارش اگر چه به مذاق مدیران میراث خوش نیومد اما باعث شد که در سال 1384 جایزه فرهنگی «ملینا مرکوری» از سوی یونسکو به روستای تاریخی میمند اهدا بشه. ولی نگاه متفاوت و جسورانه کیارش و اصرارش بر اعتقادات و نظراتش، باعث شد که آدمهای بسیاری با اقامتگاه بومگردی آشنا بشن. اما ذهن خلاق کیارش محدود به اقامتگاه نیست، او معتقد است هر کسی که کاری بومی انجام دهد، عضوی از خانوادهای است که او خوشهسار بومی نامیدش. خوشهساری که مقدمه بسیاری اتفاقات در آینده شد. تو این سالها کیارش به سان باد از جایی به جای دیگر جابجا شده و با خود بذر تفکراتش رو گسترده. امروز اما کیارش فراتر از بومگردی و اقامتگاه در حال پروروندن نظریهاش مبتنی بر چهار عنصر آب، باد، آتش و خاک هست. اکنون او سایتی برای معرفی نظراتش در حوزه چهار عنصر و ترکیباتشون راه انداخته و بر همین اساس هم یک بازی طراحی کرده است.